شنتياشنتيا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

قهرمانم,عشقم,امیدم

دندون شنتيا

مامانم دير شد ولي بالاخره دندونت ۲۱ بهمن نيش زد ما يكماه پيش منتظر در اومدن دندونت بوديم آش دندونيم برات پختيم ولي گولمون زدي يكماه طول كشيد پنج شنبه تازه از سركار تعطيل شده بودم كه خاله اكرم زنگ زد گفت بايد شيريني بدي سريع فهميدم براي دندونته چون شب قبلش تو خواب ناله ميكردي زود خودمو رسوندم خونه خواب بودي همه جوره تست ميكردم تا مطمئن شم دندونت نيش زده همه هم زنگ ميزدن تبريك مي كفتند خلاصه مامان خوشحالمون كردي ازت ممنونم كه اين مرحله سختو داري با صبوري طي ميكني. ...
9 اسفند 1389

شنتيا قهرمان

قهرمان مامان ديروز بردمت چكاپ دقيقا هشت ماهت تموم شد هزار ماشاال...همچي پسرم خوب بود قدت ۷۵ و وزنت۴۰۰/۹مامان و بابا خيلي خيلي دوست دارند. ...
28 بهمن 1389

جملات آموزنده

مراقب باشید چیزهایی را که دوست دارید به دست آورید و گرنه مجبور خواهید بود چیزهایی را که بدست آوردید دوست داشته باشید. ...
26 بهمن 1389

برف

شنتيا مامان داره برف مياد چه برف قشنگي مادانا گفت امروز تا از خونه زدم بيرون تا بيام سركار از خواب پاشدي دوست داشتم پيشت بودم با هم برف بازي ميكرديم ببخش مامانتو كه پيشت نيست ولي پسر من خيلي صبوره مامانشو درك ميكنه ميدونه مامانش براش بهترينارو ميخواد . خيلي خيلي خيلي دوست دارم. ...
23 بهمن 1389

اولينها

ماماني جمعه داشتم تلويزيون نگاه مي كردم شما هم با مادانا سودابت بازي مي كردي يه دفعه سوپرايز شدم مادانا موهاتو كوتاه كرده بود خيلي بامزه شده بودي شنتیا مامان براي اولين بار روز جمعه تاريخ 7/11/89 موهات کوتاه شد.البته شما تقريبا كچلي ما براي همون چهار تا دونه مو ذوق مي كنيم. پسر مامانبالاخره زحماتمون به بار نشست شما ياد گرفتيد دست دسي كني دو ماهه داريم باهات كار مي كنيم البته بيشتر مادانات وقت گذاشته شنبه كه از سركار رفتم خونه خاله ندا گفت صبح كه برات كتاب گربه من نازنازيه رو خونده شروع كردي به دست زدن قربونت برم كه عاشقه صداي كف زدنتم. تازه چند شبم هست شبا برامون آواز مي خوني مگه ول ميكني مامان، با اون صداي مردونت داد ميزني خودتم خيلي...
20 بهمن 1389