از مکه اومدن مامانی
پنجشنبه مامانی و دایی از مکه اومدند، هستی با اون لباس یکدست سفیدش مثل فرشته ها شده بود همه دایی خاله ها اومده بودند بعدم رفتیم خونه خاله، دایی و مامانی از حال و هوای مکه تعریف میکردند و عکساشونو نشون میدادند من تا ظهر بیشتر طاقت نیاوردم بخاطر تولد دیشبم خیلی خسته بودم شما هم خوابت میومد بخاطر شلوغی نمیتونستی بخوابی برای همین بعد از ناهار اومدیم خونه با کلی سوغاتی البته همش برای شما بود دو جفت کفش با کلی لباس و اسباب بازی دایی برات دشتاشه آورده بود خیلی بامزه شده بودی انشا... یه روز با هم بریم مکه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی