شنتياشنتيا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه سن داره

قهرمانم,عشقم,امیدم

تجربه اولين مهد كودك

1391/6/20 11:37
نویسنده : مامان الهام
332 بازدید
اشتراک گذاری

تصميم گرفتيم شاه پسرو بذاريم مهد كودك خلاصه با كلي تحقيق و صحبت با بهزيستي يه مهد و انتخاب كرديم با مادانا هم رفتيم شما رو ثبت نام كرديم يه ليست بلند بالا از مداد رنگي وگواش و آبرنگ و دفترنقاشي و لباس ژيمناستيك و .....بهم دادند فقط دو  روز طول كشيد تا اين وسايلو تهيه كنم ،خيلي با سليقه دو تا باكس درست كرديم يكي رختخواب و لباس يكيم  ليستي كه مهد داده بود روز اول با خاله اكرم رفتي خيلي هم بهت خوش گذشته بود روز دوم هم با خاله ندا از روز سوم خواستيم كم كم تنهات بذاريم تا عادت كني، مادانا هم تا ديده بود سرت گرمه رفته بود برات شير بخره وقتي برگشته ديده شما مهدو گذاشتي رو سرت من زنگ زدم ديدم خاله اكرم و مادانا و شما سه تايي داريد گريه ميكنيد Sobbingخاله هم گفته بود طاقت ندارم بچم اينجا باشه خلاصه مهد بي مهد فعلا منصرف شديم تا شما آمادگي بيشتري پيدا كني

خلاصه هر چي شما دستور بديد شاه پسر

اينم خريد مهدت كه ناكام ماندند البته تقريبا الان اثري ازشون نمونده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)