شنتياشنتيا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

قهرمانم,عشقم,امیدم

وروجک مامان

1390/3/21 14:49
نویسنده : مامان الهام
559 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسر مامان دیشب من و شما و خاله ندا رفتیم نامزدی دوست خاله ندا، این سومین عروسی بود که رفتی اولی عروسیه پسرخاله مهرداد بود که شما دو ماهه بودی اولش خوب بودی ولی آخرای عروسی با خاله ندا گازشو گرفتیم زود رفتیم خونه یک لحظه گریت بند نمیومد ،دومی عروسیه پسرعموت بود که رفتیم اهواز مامانت رفته بود آرایشگاه کلی خوشگل کرده بود تا پامو تو سالن گذاشتم شروع کردی گریه کردنToo Funny منم از اول عروسی تا آخرش تو نمازخونه با شما نشسته بودم اونجا شش ماهه بودی ،دیروز تا پامونو گذاشتیم تو سالن دیدم لبات غنچه شد و آویزون الهی قربون بغض کردنت برم شروع کردی گریه کردن البته تقصیر نداری ما رقصیدنمونم با سرو صداس همه خانوما با هم میگفتند هو هو شما فکر کردی دعوا شده بردمت چند تا نی نی بهت نشون دادم کم کم آروم شدی سرت با دیدن کارای بچه ها گرم شد بعدشم شروع کردی به دست زدن اونم با چه قدرتی هر دستی که میزدی لپات تکون میخورد،خلاصه وروجک مامان ترجیح میدم جایی نرم چون خیلی کلافه میشم نه میذاری برقصم نه میذاری بخورم اونقدم ورجو وورجه میکنی از ریختو قیا فه ام میوفتم،اشکال نداره یه روزی این کاراتم خاطره میشه بهش میخندیم.دوست دارم یه عالمه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)