شنتياشنتيا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه سن داره

قهرمانم,عشقم,امیدم

اين روزاي پسرم

1390/7/11 13:45
نویسنده : مامان الهام
616 بازدید
اشتراک گذاری

اي روزا خيلي كمتر به وبلاگت ميام چون خيلي سرم شلوغه خونه هم كه ميام شما امان نميدي وقتي ميرم وبلاگ ني ني هاي هم سن خودتو ميخونم ميبينم بله همتون شيطونيد.

غذا خوردن: بزرگترين مشكل مامانت كه خيليم ازم انرژي ميگيره غذا خوردن شماست خيلي بازيگوش شدي با بدبختي يه قاشق غذا بهت ميديم بايد يه ظرف غذاي جداگانه با قاشق برات بذاريم تا  به فرشو لباساتو هر چي كه كنارته غذا بدي تا يه قاشق غذا بخوري صبحها مادانا برات شير برنج درست ميكنه از غذا ها هم بيشتر سبزي پلو با ماهيچه دوست داري يا غذايي كه توش سيب زميني هويج و آلو و گوشت باشه با مرغ ميونه خوبي نداري از عدس پلو بدت مياد هرچي بهت ميدم تف ميكني ولي من كوتاه نميام هر چند وقت يكبار برات درست ميكنم تا به مزش عادت كني بابت غذا خوردنت تقريبا روزي 4 تا 5 بار لباسات عوض ميشه روزي چند بار بايد جارو بكشيم كليم بايد ظرف بشوريم (من ، خاله اكرم ، مادانا، خاله ندا)تا دلت بخواد عاشق ميوه هستي مخصوصا سيب و انگور يه سيب و كامل گاز ميزني و چوب سرشو تحويل مامانت ميدي وقتي غذاتو كامل ميخوري تمام خستگيم در ميره حالم جا مياد روزايي كه بد غذايي كلي غصه ميخورم.

پيشرفتها:خوب برسيم به جاهاي خوب خيلي خيلي عاشق كتاب خوندن شدي تا بهت ميگيم شنتيا بريم كتاب بخونيم يه صداي ذوق از خودت در مياري بعدشم خيلي قشنگ ميشيني كنارمون با دقت به كتاب و عكساش نگاه ميكني تا خاله ندا رو ميبيني ميگي تاب تاب وقتي دستمو ميذارم رو عكساي كتاب يا به قول خودت تاب ميگم مامان اين كيه قشنگ تشخيص ميدي اگر مرد باشه ميگي بابا خانم باشه ميگي ماما اگر خانومه پير باشه ميگي ددون يعني مادر جون بچه هم اگر باشه ميگي ن ن يعني ني ني  اگر هم حيوون باشه يا صداي گربه يا هاپو در مياري بقيه چيزا رو هم ميگي ولي نميدونم به چه زبوني ولي اين كارت خيلي خوشحالم ميكنه و آرزو ميكنم هميشه عاشق كتاب و خوندنش باشي.

برات يه چادر بازي گرفتم گذاشتم گوشه پذيرايي (خونمون شبيه مهد كودك شده )دوست داري همه برن تو چادرت انگار واقعا خونت اونجاست تا ميگيم شنتيا برو تو خونت بدون اينكه سرتو خم كني  همونجوري صاف ميري تو براي همين روزي چند بار بايد دوباره نصبش كنم رو چادرت كلي عكساي كارتوني يه طرفشم عكس يه برج بزرگه هر وقت چشمات به اون ميوفته شروع ميكني دعا كردن فكر ميكني مسجده خلاصه حريم خوبي برات درست شده و وقتي توشي احساس خيلي خوبي داري مخصوصا براي قايم باشك

بله آقا شنتيا ديگه تنهايي ميري مهموني جمعه خاله اكرم اومده بود خونمون با كلي اصرار بردت خونه خودشون تا عمو ميرپنج رو سوپرايز كنه منم دل تو دلم نبود ميگفتم خاله بهونه ميگيره خاله گشنش ميشه خاله ... تا نري ولي شما هم از خدا خواسته لباس به تن با همه هم باي باي كرديو رفتي منم هي زنگ ميزدم خونه خاله تا حالتو بپرسم و هر دفعه صداي خنده شما و جيغ و دادت ميومد آخر شب با عمو اومدي كليم سرحال و خوشحال اين اولين باري بود كه تنها رفتي مهموني.دست عمو هم درد نكنه برات يه ماشين پليس با يه جوجه كوكي و تيركمون خريده

ديروزم وقتي از سر كار برگشتم خونه تو خيابون اصلي بودم كه صداي كفش جغ جغي شما ميومد رفتم تو خيابون خودمون ديدم شما يه كالاسكه بازي دستته توشم يه عروسكه براي خودت داري تند و تند راه ميري خاله اكرمم پشتت انگار بچت تو كالاسكه بود آخه پسرم اين كارا مال دختراست از دست مادانا كه براي تو چه چيزايي نميگيره ميگه روز قبل كه رفته بوديد پارك دست يه دختره كالاسكه بوده شما هم رفتي گفتي منه منه يعني بده به من ولي كسي محلت نداده مادانا هم رفته برات خريده تا نكنه شما غصه بخوري تازه كنارشم يه پلنگ صورتي با يه پيشي كه پاشو فشار ميديم ميگي ميوميو برات خريده تا حسابي بهت خوش بگذره نوه دردونه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان زهرا نازنازی
11 مهر 90 18:00

-♥
--♥
---♥
-----♥
-------♥
--------♥
---------♥
-----------♥
-------------♥
,•’``’•,•’``’•,
.’•,`’•,*,•’`,•’
....`’•,,•’`

مرسي عزيزم