شنتياشنتيا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

قهرمانم,عشقم,امیدم

دو دو براي پسرم

1390/11/16 13:44
نویسنده : مامان الهام
533 بازدید
اشتراک گذاری

محرم امسال عمو ميرپنج برات طبل خريده بود كه با استقبال شما مواجه شد هر جا ميرفتي ميگفتي دودو خلاصه شما دودو تو پاره كردي ماهم مجبور بوديم از قابلمه و تشت براي سرگرم شدن شما استفاده كنيم منم خيلي گشتم ولي طبل كوچيك پيدا نكردم هر جا اسباب بازي فروش بود سر ميزدم ولي طبل نداشتن تا پريروز چوب شكسته طبلتو پيدا كردي رفتي به مادانا گفتي مامي دودو حتين (حسين)ياد محرم افتاده بودي منم تصميم گرفتم هر طور شده برات پيدا كنم تا يكي از همكاراي مامان گفت كه تو وليعصر انتشارات آموزش ديده منم زنگ زدم ديدم دودو دارند منم برات سفارش طبل و فلوت دادم خلاصه با داستاني كه با خاله مژه درست كرديم همون همكار مامانو فرستاديم وليعصر تا برات دودو بخره بعد از ظهر و خاله مژه برامون آورد شما حسابي كيف كردي هر كي ميومد خونمون دستشو ميگرفتي ميگفتي دودو ولي حيف كه مهمون يه روزمون بود چون با يه حركت ضربتي پاتو كردي توش و منم هاج و واج نگات كردم كه با چه زحمتي برات خريده بودم عمو ميرپنج برات تعميرش كرد منم صبح گذاشته بودم دور گردن گوسفندت صبح كه از خواب پا شده بودي كلي بهونه مامانتو گرفته بودي خاله هم دودوتو بهت نشون داده مادانا ميگه چوباشو بغل كرديو دوباره خوابيدي اينم از داستان طبل خريدن شما .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)